میزان تقرّب
عاشورا و مهدویت امام شناسی و عاشورا
«و لا جعل الله آخر العهد منّی لزیارتکم»
شاید این سخن , برداشتی شخصی و ذوقی باشد .ماه صفر و اربعین حسین بن علی(ع) که پشت سر گذارده می شود, به ماه ربیع الاول و آغاز امامت حضرت ولیّ عصر (ع) وارد می شویم, گویا پیوندی میان آخرین فصل عزاداری , آغاز عصر زیارت ابا عبد الله (ع) و «ماه ریبع» وجود دارد. در این خطاب به امام زمان (ع) می خوانیم:
« السلام علی ربیع الانام و نصره الایام؛ سلام بر بهار آفرید ها و روشنی بخش روزگارانم»
با «اربعین»زائر به آغاز امامت حضرت ولی ّ عصر (ع) متصل می شود تا جریات «عاشورا» و قیام نا تمام به جریات تمام کننده و نتیجه بخش نهایی قیام حضرت صاحب الزّمان عجّل الله تعالی فرجه , پیوند بخورد؛ چنان که عرض کردم این سخن ممکن است دریافتی و تأویلی شخصی باشد.
تمامی همّت بنی امیّه و دشمنان ادیان و انسان , مصروف آن شد تا ماجرای رفته بر امام حسین (ع) و خاندان مطهّرش , در «کربلا» و در سال61 ه.ق مدفون شود؛ در حالی که حضرات معصومان:تلاش داشتند از طریق احیا و حفظ سنّت عزاداری و به ویژه ایّام «محرم» و « صفر» , «عاشورا» و موضوع قیام امام حسین (ع) را از سال 61 ه.ق و صحن «کربلا» خارج کنند و در عرصۀ تاریخ جاری و ساری کنند و از این طریق , امام حسین (ع) و تبع آن حسین زمان(ع) شناسایی شود.
احیا و بازگویی قیام عاشورا و ظلم رفته بر اهل بیت:تذکّری مهم دربارۀ ضرورت بازگشت به «حسین و امام عصر و زمان» است. بی سبب نیست که از آغازین سال های بعثت , پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند:
« من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیۀ؛ هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلی مرده استو.»
ابان بن تغلب , صحابی امام صادق (ع) می گوید:
«قلت لابی عبدالله (ع) من عرف الائمۀ و لم یعرف الامام الذی فی زمانه أ مومن هو؟ قال: لا قلت : أمسلم هو؟ قال نعم؛ به امام صادق (ع) عرض کردم : کسی که ائمه را بشناسد ؛ولی امام زمانش را نشناسد, آیا او مومن است؟ فرمودند:«خیر» گفتم :آیا او مسلمان است؟فرمودند: «آری» , به عبارتی :آنکه امام زمانش را نشناخته , در «کربلا» و درسال 61 ه.ق» مانده است؛ اگرچه امام حسین (ع) را دوست بدارد و همه ساله مراسم عزاداری برپا کند ؛ او در گذشته مانده و از دشت«نینوا» خارج نشده است؛ در حالی ک بنا بود که «عاشورا» زمان و مکا ن را در نوردیده و در گسترۀ تاریخ جای ماندگار شود.
سفیر شایسته و مبلّغ قیام و نهضت امام حسین (ع) و کربلا , زینب کبری (س) است. همو که در وقت خطابه , مشاهده کنندگاان هیئت و صولت پدر گرامی اشت , علی بن ابی طالب(ع) را در او دیدند.
از این روست که معرفت به امام , ضروری و مقدمه به امام (ع) است . بی این معرفت ضروری , قرب اتفاق نمی افتد.
قرب پر کشیدن مرغ, با دو بال تولی و تبری , تا سیمرغ قاف نشین کوه امامت و ولایت است. معرفت , شرط لازم طیّ طریق در صراط است؛ و گرنه سالک , در هنگامۀ بروز شهادت , به رغم داشتن دو بال , ره به بیراهه برده, به هلاکت می افتد. از این رو معرفت لازمۀ این سیر وسفر مهم است. در طول تاریخ , چونان امروز, امّت اسلامی , امرای ظالم و ستمگر اموی را کرنش و خدمت کرده اند و حتی پیش روی سپاهیانش به جنگ و مبارزه مشغول آمده اند. بی آنکه بدانند از فاسد و جائر و ستمکاری ملحد و مشرک و حتّی یهودی زاده تبعیّت کرده اند.
مگر جز این است که فرزند خواندگان یهود در «عربستان»و « قطر» و ... به عنوان ولیّ امر و خلیفۀ مسلمانان , از سوی مسلمانان اطاعت می شوند؟ در همان حال , تولی و تبری هم دارند.
جوانانی برای خوشنودی امیر«حجاز» کمربند انفجاری برکمر می بندند و به گمان خود, به جهاد با کفّار مشغول می شوند. از روی بی خردی , شیعیان و تابعان اهل بیت : را کافرمی شناسند و جام دوستی با بنی اسرائیل و سران شرک و کفر و نفاق در غرب مسیحی سر می کشند. در همان حال , در برابر شراب خواری فاسد, فاجر و عضو شوالیه های مالتا , مجامع مخفی ماسونی و شیطان پرست کرنش می کنند.
در «مرامنامۀ مهم عاشورایی» , زائر از خداوند معرفت دوستانخدا را طلب می کند و می خواند: «قال الله الذی اکرمنی بمعرفتکم و معرفۀ اولیائکم و رزقنی البراءۀ من اعدائکم....؛ در خواست می کنم از خدا که مرا به معرفت شما و دوستان شما گرامی بدارد و بیزاری از دشمنان شما را نصیبم می کند واینکه مرا در دینا و آخرت با شما قرار دهد.» بدین سبب , معرفت و مودّت شما شرط ضروری قرب است.
قرب طلب جان آدمی است
قربب نزدیکی درمکان نیست؛بلکه قصد نهایی حیات و گمشدۀ انسان است.
قرب, طلب جان آدم است و در واقع , آدمی برای سیر در مراتب و رسیدن به«قرب الی الله» از مادر متولّد شده است.
قرب درمقابل بعد است. قرب حاصل سیردر مراتب وجودی و کمالی است. آنجا که قرب نیست , بعد ودوری است.
پشرفت و ترقی مادی , فرع کمالات و وسیله های مقدّمی برای کمال اصلی تلقی می شود.
مول.ی بلخی داستان سیر استکمالی , انسان را از دانی ترین مرتبۀ جمادی تا سکنی گزیدن در عالی ترین درجه قرب , در ادبیات زیر ترسیم کرده است:
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم؟ کی ز مردن کم شوم
حملۀ دیگر بمیرم از بشر تا برآرم از ملائک بال و پر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو
کل شیء هالک , الاّ وجهه
باردیگر از ملک پرّان شوم
آنچه اندر وهم ناید آن شوم
سور عدم گردم , عدم چون ارغنون
گویدم که انا الیه راجعون
«قرب الی الله» در عرف به معنی«متخلّق شدن به اخلاق الهی» است.
آدمی , پیش از آنکه مراتب وجودی را طی کند و واجد صفات حمید شود, ناقص است. گاه در صورت ظاهری , در هیئت انسانی دیده می شود؛ در حالی که در مقام باطنی جمادی و نباتی یا حیوانی سیر می کند. هر چه این صفات وجودی بیشتر شود , انسان از مراتب دانی به مراتب عالی صعودمی کند , به خدا و صفات متعالی او نزدیک تر می شود . خداوند کمال مطلق و واجد همۀ مراتب توحید است.
نزد اهل معرفت , دعوت همۀ انبیا و تربیت اولیا برای سامان یافتن و راست آمدن ظاهر است.عزیز نسفی می گوید:
بدان که دعوت انبیاء و تربیت اولیا, از آن جهت است تا ظاهر راست شود که تا ظاهر راست نشود , باطن راست نگردد , از جهت آنکه ظاهر به مثابه قالب است و باطن به مثابه چیزی است که در قالب کج بود , آن چیزی که در وی ریزند هم کج بود...»
انسان , با متصف شدن حقیقتی به صفات حمیده و نه ظاهری و پاک شدن از عیوب و نواقص نفسانی , به مقامات معنوی دسترسی پیدا می کند.
درنزد اهل سیر وسلوک , قرب , نزدیکی بنده به حق است , راه مکاشفه و مشاهده .مؤلف « مچمع السلّوک »می گوید:
«قرب» نزد صوفیه, عبارت اس از قرب عبد به حقّ, سبحانه و تعالی به وسیلۀ مکاشفه و مشاهده و « بعد» عبارت است از دوری عبد از مکاشفه و مشاهده.
در«خلوص السلوک »آمده است: «قرب»النقطاع از غیر خداست و گویند طاعت است و نیز گویند قرب آن است که دل به محبوب نزدیک باشد.
منبع: کتاب از قله عاشورا تا دریای ظهور نوشته اسماعیل شفیعی سروستانی, انتشارات موعود عصر ص130 -133